چهار ساله است . . .
معنای شهید را میفهمد ؟ . . .معنای خون را . . . ؟معنای ترور را . . .؟
معنای خدا را میفهمد . . .شاید آن را در آسمان ها نشان میدهد . . .با انگشت کوچک اشاره . . .آن بالا . . .
نمیدانم....
اما این را خوب میدانم کهمعنای بی پدری را فقط باید از لغتنامه ی چشمان او خواند . . .
و معنای یتیمی را . . .
علیرضا . . .بابا رفت . . .
انگشت کوچکت را بگیر بالا. . . نه! به سمت آسمان نه..!
به سمت بالاترین ها..بهترین ها...زیباترین ها . . .
علیرضا بابا آنجاست . . .پیش خدا . . .
دیروز صبح وقتی که غرق در زلال معصومیتت خوابیده بودی . . .
بابا رفت . . .
بابا هم . . معصومانه رفت . . .
اصلا شاید در خواب..تو هم با فرشته ها به بدرقه اش رفتی . . .
علیرضا . . .بابا دیگر برایت قصه نمیگوید . . .
حالا بابا..خودش قهرمان قصه های توست . . .
یک بابا . . .که تمام "آدم بد"های جهان از او میترسیدند . .
یک بابا . . .که قلم علمش قلب سیاه دشمن را نشانه میرفت . . .
یک بابا . . . که لبخند کودکانه ی علیرضایش. . . داغ دل همه ی "قلدرها" شده بود . .
علیرضا . . .گریه نه... . سراغ بابا را نگیر . ..محکم باش ... .
ببین
برایت کاغذ آورده ام..کاغذ های بابا . . .
دیگر همه اش برای توست . . .
برایت مداد رنگی آورده ام...
میخواهم رنگ ها را خوب بشناسی . . .
نشود که تو هم رنگ به رنگ اشتباه کنی و فراموش کنی که . . .
دست بگیر . . .این رنگ سیاه . . .
رنگ دشمن . . .
بکش علیرضا . . .بکش....
این رنگ سفید . .. رنگ خدا . .. پاک کن سیاهی ها را . . .
این سبز . . .رنگ کشورت . . . رنگ آینده ی تو . . .
علیرضا. . .اگر گفتی این چه رنگی است؟
آفرین....قرمز . . .رنگ بابا . . .
علیرضا
تو کوچکی . . آنقدر که نشد دستت را تکیه گاه مادر کنی . .
وقتی که قطره قطره خون بابا را ..به چشمش نشاندند. . .
کوچکی . . آنقدر که نشد زیر تابوت بابای شهیدت را بگیری . . .
...اما...با همین کوچکی ات. . .با همین 4 سالگی ات . .
بزرگ باش ... زانو محکم کن . . . سینه ستبر کن . .
به ایده هایت بنشان خون بابا را . .
به عقیده بکش هدفش را . .
به ایمان بکش مقصدش را . . .
پاهای کوچکت را محکم به زمین بگذار . . .
دستان کوچکت را گره کن . . .
وقت مرد شدن است . . .
وقت "مثل بابا" شدن است . . .
قلم به دست بگیر علیرضا . . .
بکش . . .بر معصومیت نگاهت
بر زلال اشک هایت . .
بر سپیدی دلت . . .
بکش:
قرمز به رنگ . . . ب ا ب ا
..................................
تاریخ ارسال خبر : یک شنبه 18 تیر 1385...نوسازی:حبس و شلاق، جزای سئوال از هاشمی
متهم ردیف اول :ع.الف. . جرم :هتک حرمت روحانیت. . .
حکم:
یک سال حبس قطعی، 50 ضربه شلاق تعلیقی، دو سال اخراج از قم به همراه ممنوعیت تردد به ان شهر مگر بجواز،
دو سال محرومیت از تصدی مشاقل ارگانها و موسسات دولتی، مراکز علمی، مراکز علمی و آموزشی حوزهْ علمیه و مراکز وابسته به آن
متهم ردیف دوم:م.ش...جرم:اخلال در نظم عمومی و هتک حرمت روحانیت...
حکم:یک سال حبس قطعی، 50 ضربه شلاق تعلیقی، دو سال اخراج از قم به همراه ممنوعیت تردد به ان شهر مگر با جواز،
دو سال محرومیت از تصدی مشاقل ارگانها و موسسات دولتی، مراکز علمی، مراکز علمی و آموزشی حوزهْ علمیه و مراکز وابسته به آن
متهم ردیف 3:م.الف: جرم:اخلال در نظم عمومی ..حکم:8 ماه حبس قطعی و 40 ضربه شلاق تعلیقی
متهم ردیف چهار:. . .
متهم ردیف 5: . . .
هه...دیگر چه فرقی میکند ردیف کردن این متهمان و شرح جرم و حکمشان . .
جرمی بالاتر از دست بالابردن در برابر ستون انقلاب ؟!
بابا اصلا دست بالا بردند که ببینند دستشان به ستون میرسد یا نه . .
دیدند نـــــــــــچ!!..این اصلا ستون انقلاب نیست...
ستون عرش الهی است که
سوال کردن از ایشان حبس قطعی دارد و شلاق و تبعید . . .
پارازیت نوشت:دو رکعت نماز شکر جهت اینکه ایشان در سمت خدایی قرار نگرفتند..قربه الی الله...الله اکـــــــبـــــــــر . . .
مشرق: تاریخ انتشار: 13 دی 1390 - 10:51 :حکم دادگاه فائزه هاشمی اعلام شد
بر اساس این گزارش فائزه هاشمی برابر حکم دادگاه به جرم فعالیت تبلیغی علیه نظام به شش ماه حبس و 5 سال محرومیت از فعالیت های سیاسی ، فرهنگی و مطبوعاتی محکوم شد.
من اعتراض دارم.....من به این حکم از بن و ریشه اعتراض دارم
به کدام گناه؟به کدام جرم؟ شــــــــــــــــش ماه حبس؟به خاطر کدام ترک اولی؟
قاضی بزرگوار. . .چه کردید با دل مردم؟ظلم در روز روشن؟
صبیه ی نجیبه ی معتقده و محجبه ی ستون محترم انقلاب؟
به کدام گناه؟مگر جرم کرده؟
این گل باغ پسته فقط کف نشین خیابان ها بود و مشتری ساندویچی ها . . .
زمزمه اش بوق آزادی بود و فریادش شور اغتشاش . . .
فانوس سبز راه های کج و معوج بود . . .راه نشان میداد اساسی . . .
مگر جرم است راهنمای راه غیر مستقیم بودن؟
مگر جرم است ایجاد اغتشاش و التهاب؟
مگر جرم است ضد مسیر نظام عمل کردن؟
مگر جرم است کف زدن برای شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه؟
مگر جرم است عَلم برپا کردن علیه نظام؟
جرم نیست....من میدانم که جرم نیست...و گرنه ..اگر بنا بود جرم باشد قطعا حکمش از سوال کردن از رییس مجمع تشخیص سنگین تر بود..
متهمان ردیف شده ی سال 85 را با کدام عدل سنجیدید که شلاق و حبس و تبعید سزاوارشان بود..
فائزه را با کدام ترازو وزن کردید؟
نه آقای قاضی . .
جرم نیست....
وگرنه با کمترین سطح سواد هم میتوان فهمید محارب چند حرفیست و معنایش چیست . . .
اگر بنا بر عدالت باشد و جرم شناسی
با یک حساب سر انگشتی میتوان شمرد که این گل های باغ پسته چقدر در حقشان ظلم شده است . .
بسکه برایشان کم گذاشتید . . .
عجیب دست و دل بازید شما
قربان سخاوتتان بروم که حکم و جرمتان را برای خون دل خورده ها مفت مفت میبخشید
و از کیسه ی عدلتان هی حبس و تحریم تبعید به کیسه ی حق گو ها و حق شنیده ها میریزید...
یک روز این وب را به فیلتر میکشید و یکروز آن نویسنده را به دادگاه . .
بسکه دوستشان دارید .و بی حساب هی وقت دادگاه هارا ارزانیشان میکنید . .
و باز قربان این ستار العیوب بودنتان بروم که دانه دانه محاربان و مفسدان و متعرضان را به دیده ی خطا پوشی میبخشید و میگذرید از کبیره های نابخشودنشیان...
قطعا اینچنین بخشش ها فقط و فقط از شما بزرگان بر می آید. .
نه... . . جرم نیست..
واگر جرم نباشد..ظلم کردید که برای بی گناهی حکم صادر کردید...
اما اگر..اگر..اگر ..زیبانم لال...اگر جرم باشد هم...که . . .
باز ظلم کردید . . .
به تمام مردم ایران...
به خون شهدای انقلاب . . .به خون شهدای دفاع مقدس ...به خون شهدای فتنه....
ظلم کردید که برای یک محارب . . به جای اعدام . . .حکم حبس نیم ساله بریدید . .
ظلم کردید آقای قاضی. . .
. . .
پ.ن:بی زحمت بگید تو سلول فائزه اینا یه برنامه ی آموزش دوچرخه سواری راه بندازن..مارم اگر بردن اونجا مشتری میشیم..
اولین بار است که قلم به صراحت بر میدارم دور از ادبیات و آرایه و کنایه و تلمیح و ایهام...
و خیلی وقت است پا از اظهار نظر سیاسی بیرون کشیده ام . و تماشا میکنم و در ذهن خود نتیجه گیری ..
اما اینبار....شاید اولین بار (تر)ین وقت است که خیلی سریع در مورد یک اقدام موضع میگیرم و دست به قلم میبرم...
در فضای جامعه ای که دانشجویش رکود سیاسی دانشگاه را با زبان بسته و گلوی پر بغض تحمل میکند...
در فضای سیاسی دانشگاهی که دانشجویش نگاه مضطرب به سر در حراست می اندازد و خودش را پشت درس و انجمن علمی و نهایت اسم مستعار مخفی میکند...
در فضای سیاسی ای که کرسی های آزاد اندیشی اش با جمعیت پنجاه نفره در یک محیط بسته و بدون اطلاع رسانی و با موضوعات روز مره برگزار میشود
و بعد هم آقایان!! گزارش میدهند که کرسی آزاد اندیشی را برگزار کردیم...رهبرا از تو به یک اشاره و ...!!
در فضای سیاسی ای که دانشجو می نشیند و تهدید نظامی صریح امریکا ..اسراییل و انگلیس را میشنود . . .
و بعد تماشا میکند که دست نشانده های استکبار ,نقاب بر چهره در کشورش راست راست راه میروند و قر و اطفار میریزند و راه به راه نطق میفرمایند...
در فضای سیاسی ای که گوش دانشجو را از پنبه های مغلطه پر میکنند و رکود به خوردش میدهند و دین و سیاست را همراه هم از فکرش خارج میکنند...
در فضای سیاسی ای که دانشجو موظف میشود گوش جان بسپارد به :"همه چی آرومه" و کنار دستش شهریاری را خون بریزند و غلط های زیادیشان را زیاد تر کنند...
در فضای سیاسی ای که رهبرش میگوید:خدا لعنت کند آن دستهایى را که تلاش کردهاند و مىکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسى کنند.
و آقایان مسئولین صریحا میگویـــنـــد دانشگــاه نباید دچار چالش های سیاسی شود...
تعجب نکنید اگر افتخار میکنم که
دانشجویان از دیوار سفارتی بالا میروند و پرچـــــــــــــم ننگـــــینـــش رابه زیــــــــــر میکــشـــنـد . . .
و تـعــجـبــ نـکـنـید اگـر نـدای حـمـایـــتــــــــــــ تـمـام دانـشـجـویان بر سر انگلستان فریاد شود...
من افتخار میکنم وقتی میبینم دانشجو هنوز جرات باتوم دیدن و فریاد حق سر دادن دارد...
من افتخار میکنم وقتی میبینم دانشجو وظیفه ی خودش را شناخته و نیازی به صراحت امر یا صراحت نهی ندارد..
من ..دانشجوی نسل سومِ(( انقلاب ندیده)) و از جنگ ((خاطره شنیده))...افتخار میکنم که دانشجو هنوز میداندکه
حفظ اقتدار این کشور......مقتضی آن است..که با روباه پیرجسور ...برخوردی شود....که دیگر جرات نکند پایش را از گلیمش فراتر بگذارد...
البته ما برای آقایان محکوم کننده همچنان احترام قائلیم...
آن ها به وظیفه ی شان!!محکوم کردن !!!برسند و دانشجوهم به وظیفه اش . . .
اما کاش
بردانشجویان ما تاسف نخورند.....این ها همان دانشجویان سی سال پیشند که مایه ی افتخار تمام تاریخ شدند...
ورود به ســفارتـ کـار غیـر قانونی اســتــــــــــــ..اما تســــــــــخــــیر لانه ی جاسوسی نه....
والسلام.